برخی به نظر متوجه منظورم شدن و حتی من رو شناختن. اون ها ساعت ها با من حرف زدن. از علت سفرم پرسیدن و به مشخصات تیدیان فکر کردن. گفتن توی این منطقه به زبان تیدیان صحبت نمی کنیم و گفتن که چندین روستا وجود داره که ممکنه تیدیان اونجا حضور داشته باشه.
اما اون ها انتظار داشتن که اونجا بمونم و زندگی کنم. ظاهر کودکانه ی من حس شفقت اون ها رو زنده می کرد. اما دوست داشتم کار مفیدی انجام بدم، برم و برسم به جایی که می تونم مفید ترین نقشم رو بازی کنم. به علاوه می دونستم تیدیان هر جا که هست، حال روانی جالبی نداره و من در مقابل احوالاتش مسئولیت هایی دارم.
چشمامو بستم و اون دهکده رو ترک کردم اما مدام توی خواب هام می دیدم که یک ریسمان خیلی قوی، من رو به اون عمارت یا آدم ها وصل کرده. یک ریسمان فرضی. هر بار خواب می دیدم که این ریسمان کشیده میشه و من به عمارت بر میگردم. انگار که اون ریسمان حالت کشی داشته باشه، یا حتی مکانیزمی قوی تر از یک کش. و من با گله به افراد ساکن عمارت می گفتم که: ما با هم قول و قراری بستیم، باید تجسم کنید که من رفتم. در غیر این صورت رفتن من سخت میشه و نمی تونم کارم رو به راحتی انجام بدم.
چهره هاشون رو می دیدم که می خندن و میگن: ما هم به اندازه ی خودت در مورد فراموش کردن ناتوانیم. اگر این قدر ما رو دوست داری؛ بیا و پیش ما بمون. تو در نهایت متعلق به جایی هستی که حضور قلبی داری...
دیگه چیز بیشتری از این خواب به یادم نمیارم. اما قطعا کاوش برای پیدا کردن تیدیان به نتیجه رسید که الان اینجا هستیم.
.
.
.
تا بحال شده احساس کنید ساعت ها به خواب رفتید اما وقتی از خواب بیدار میشید صرفا 5 دقیقه گذشته؟ یا مثلا نهایتا نیم ساعت. امشب بعد از تایپ کردن آخرین جملات چرک نویس هام، کاغذ دیجیتالم رو به تبلتی قدیمی سینک کردم تا چرک نویس های جدیدم رو منتقل کنه. به خاطر سخت افزار ضعیف و قدیمی این دو دستگاه، معمولا این کار ممکنه 15 دقیقه زمان ببره. مخصوصا روز هایی که تعداد کاغذ های چرک نویسم زیاد باشه. به هر صورت تصمیم گرفتم تا این اتفاق بیوفته، کمی دراز بکشم و مراقبه کنم. بدون هیچ موسیقی، فرکانس یا روشن کردن ریسه های رنگی.
تجسم کردم که رو به روی سورس هستی هستم. فکر می کنم بعضی ها به این روش مراقبه، اصطلاح "نورخواری" رو نسبت میدن. به هر صورت من اول از همه خواستم که انرژی سورس، هاله ی انرژیکی منو از انرژی های ضعیفی که در طول روز جذب کردم پاک کنه و 10 تا نفس نسبتا عمیق کشیدم.
نظرات
ارسال نظر