گاهی اوقات هست که ما عشق یا دلبستگی هایی برای زندگی پیدا می کنیم و این دلبستگی رو به صورت کودکی درون خواب مشاهده می کنیم که لازمه ازش مراقبت کنیم تا رشد کنه. اما گاها عشق، ما رو پیدا می کنه و کمک می کنه تا رشد کنیم. این دلبستگی لزوما در قالب یک انسان تجسم پیدا نمی کنه، پارسا برای من نماد روح وحدت هست. چون از زمانی؛ توی مسیر زندگی فعلیم قرار گرفت که تصمیم گرفتم انرژی و وقتم رو صرف کار هایی کنم که به نفع تمام آدم هاست و صرفا به فکر خودم و منافعم نباشم.
امشب یک جلسه ی کوتاه با تیدیان دارم. منتظر فرصتی هستم تا خوابی که چند وقت پیش درباره اش دیدم رو براش تعریف کنم اما هر بار که موقعیتش پیش میومد یا می خواستم خوابم رو به صورت متنی بفرستم، ترس شدیدی به من غلبه پیدا می کرد.
در واقع من خواب دیدم که درون شبکه ی آگارتا در حال زندگی هستیم. طبق شهودات و خواب هام، هم مسیر تیدیان شده بودم و مثل همین الان به صورت دورادور و ارتباط اینترنتی، یک گروه بازی سازی داشتیم. ما اوایل کار بودیم و گروه مون هنوز کامل نشده بود. من در حال تکمیل ایده و سناریوم بودم و شیوه و آهنگ کارم شبیه گروه های بازی سازی رایج نبود.
تیدیان ذاتا مشکلی با من نداشت و همه چیز داشت به خوبی پیش می رفت تا این که چند عضو جدید وارد گروه شدن. اون ها افراد جوانی بودن که شور و نشاط زیادی داشتن و کاملا آکادمیک، علم بازی سازی رو یاد گرفته بودن. اون ها دلیل حضور من رو نمی فهمیدن و دلیلی نمی دیدن که من عضو گروه باشم. به خاطر افزایش مشغله ی گروه، تیدیان دیگه مثل گذشته متوجه حضور من نبود و با نظر اعضا، من از گروه کنار گذاشته شدم.
این موضوع قلب منو شکست و باعث شد احساس تنهایی و سردرگمی به سراغم بیاد. چون طبق خواب هام می دونستم که همکاری من با تیدیان جزوی از برنامه ی روحی من بوده و اگر کارمون توی این گروه به نتیجه می رسید می تونستیم تناسخ جدیدی رو روی سطح زمین شروع کنیم.
تیدیان روح بسیار بزرگی داشت. اون حتی اون زمان هم صاحب توانایی های روانی و ذهنی بالایی بود و توی این خواب، هاله و سیستم انرژیکیش رو بسیار واضح تر دیدم. توانایی هایی رو کسب کرده بود که درون من نیست. اون به اهداف کوچیک راضی نمی شد و دوست داشت یک کار بسیار ارزشمند انجام بده و تمام انرژیش رو برای گروه بازی سازی گذاشته بود.
نظرات
ارسال نظر