پست هشتاد و چهارم از ما بهترون
******************************************
دقیقه ای بعد فرشته و اسما هم به ما ملحق میشن . دو ساعت تموم ، یه ریز با هم تعریف می کنیم و از خاطراتمون میگیم .
نزدیکای ساعت ده و ربع اسما و ضحی میرن سر کلاسشون . فرشته و سهیلا هم میرن تا نامه شون رو پست کنن .
پاکت نخود بو داده ای که دیروز خریده بودم رو از توی کیفم در میارم و به راهروی خوابگاه می رم . از پله ها بالا میرم و وارد سالن میشم . دختر ها ، دسته دسته ، گوشه و کنار سالن یا پشت میز ها با هم حرف می زنن و چند دقیقه یکبار می زنن زیر خنده .
چن تا نخود بو داده تو دهنم میذارم و به پنجره ی انتهای سالن نزدیک میشم .
توی محوطه ی باز ، کمی دور تر از کاخ اختصاصی ، پسر ها در حال کشتی گرفتن هستن .
مرّبی شون خودش رو حسابی باد کرده و دو الف دو الف ،پسرا رو وسط میاره تا کشتی بگیرن . یکیشون گیاه زیه و یکی دیگه هوازی . اول رو به روی هم وا میستن و خودشونو باد میکنن . هوازیه حسابی گنده میشه و اندازه اش به سه ، چهار متر می رسه . گیاه زیه عین کوفته قلقلی میشه و به سختی سعی می کنه تعادل خودش رو حفظ کنه .
جهانگردای خارجی ، بالای تپه ، کشتی رو نگاه می کنن و با آیینه جیبی هاشون فیلم می گیرن .
اولین ولتاژ رو گیاه زیه روونه می کنه اما هوازیه فوراٌ جا خالی میده و رشته های طلائیه الکتریسیته به سنگی بر خورد میکنه و سنگ ، تکه تکه میشه .
گیاه زیه که با این ضربه پس میوفته ، تلو تلو خوران دوباره سعی می کنه خودش رو باد کنه اما هوازیه فورا خودش رو روی گیاه زیه میندازه و نور درخشانی از وسط میدون کشتی بلند میشه . صدای خوش حالی هوازیای اون اطراف بلند میشه و رفقای گیاه زیه ، کمکش می کنن تا بلند شه .
نگاهم به بوستان دخترانه که صد ها متر دور تر از میدون کشتی ، نزدیک کاخ اختصاصی قرار داره جلب میشه .
همه ی دخترا دور شهرزاد جمع شدن . ظاهراٌ شهرزاد داره با یه نفر دعوا میکنه . وا! ...اون که سهیلاس ! برم ببینم چی شده . با سرعت زیاد ، طوری که یه دور تو هوا ملّق خوردم ، خودم رو به جمعیت می رسونم و روی تپه ی خاکی فرود میام . صدای شهرزاد دوباره بلند میشه : دروغ نگو ! خودم شنیدم دوستت صدات کرد سهیل!
صدای سهیلا عاجزانه میگه : بابا به چه زبونی بگم ، من دخترم !
-گفتم دروغ نگو ! چرا خودتو شکل دخترا کردی ؟
وای خدا ! شهرزاد فک می کنه سهیلا پسره ! ...
به زور خودمو از لای جمعیت رد می کنم و کنار فرشته که با نگرانی به شهرزاد و سهیلا نگاه میکنه ، در میام .
شهرزاد دوباره فریاد می زنه : ببین ! هر چقدرم تلاش کنی نمی تونی اون صدای کلفتت رو پنهون کنی !
به خودم جرات می دم و بلند میگم : سهیلا دختره !
و محکم می زنم توی کمر سهیلا . سهیلا عصبانی میشه و حسابی به رنگ قرمز و آتشی در میاد تا بهم حمله کنه .
با ترس رو به شهرزاد ادامه میدم : خودتون دیدین که دختره ،
فرشته می زنه زیر گریه و بلند میگه : دلتون خنک شد آّبرومونو بردین ؟
سهیلا خاموش میشه و در حالی که با غضب به شهرزاد نگاه میکنه به طرف خواهرش میره تا اونو آروم کنه .
سهیلا با گستاخی میگه : چیه ؟ نکنه انتظار داشتی که مث یه بادکنک باد کنم ؟
شهرزاد همه رو پراکنده میکنه و رو به من میگه : تو اسمت چیه ؟
با شجاعت میگم : آنیا...
شهرزاد اصلا ابراز پشیمونی نمیکنه و فورا جیم میشه . همراه با سهیلا و فرشته به خوابگاه بر می گریدم .
یک ربع به یک ، به سمت تل تخت پرواز می کنم . محوطه پر رفت و آمد شده . وارد سالن میشم . لباسمو مرتب میکنم و به طرف تابلو اعلانات می رم .
مقدماتی ادبیات ، با معدل 100کلاس A
با معدل بیشتر از 70 ، کلاس B
بیشتر از 50 کلاس C
بیشتر از 30 ، کلاس D
بیشتر از 10 کلاس E
کثافطا ! بر اساس امتیاز دسته بندی شدیم ! واقعا افتضاحه ...
-من میوفتم کلاس A
سرم رو بر می گردونم ، فرشته انگشتش رو روی حرفA فشار میده و بر می گرده و به من و سهیلا که طرف دیگرش وایساده نگاه می کنه .
سهیلا که اخماش تو همه میگه : ای تو روحشون ! من میوفتم کلاس E
من و فرشته با حالت همدردی به سهیلا نگاه می کنیم . سهیلا به سر تا پای ما نگاهی میکنه و پقی می زنه زیر خنده .
من و فرشته با تعجب به همدیگه نگاه می کنیم و سهیلا میگه : فک کردین من برای این که امتیازم کمه ناراحتم ؟!
فرشته عصبانی میشه و میگه : از اولشم می دونستم بی بخاری .
و کلاسر توی دستش رو آروم توی کلّه ی سهیلا می کوبه!
سهیلا با خنده رو به من میگه: تو هم می ری کلاس A ؟
سرم رو پایین میندازم . حالا از خجالت نمی دونم چیکار کنم . سهیلا با خوشحالی میگه : تو هم میای کلاس E ؟
با کم رویی میگم : نه ، من میوفتم کلاس D.
سهیلا دوباره می زنه زیر خنده و میگه : ای بابا ...بچه خرخون ، این که ناراحتی نداره .
فرشته میگه : بچه ها ! بهتره زود تر بریم سر کلاسامون ، بعدا می بینمتون .
با استرس به دنبال کلاس D به راه میوفتم.
*********************************************
نظرات
ارسال نظر