پست هفتاد و یکم از ما بهترون
*******************************
نگاهم رو به اطراف می چرخونم تا مسافرین احتمالی پاسارگاد رو پیدا کنم ، اما بیشتر میون هزاران اجنه ی رنگ و وارنگ داخل سالن گیج میشم .
رامبد بلند میشه و با صدایی که کمی بلند باشه و به گوش من برسه میگه : من میرم یه چیزی بخرم .
سرم رو به علامت تایید تکون میدم . یقه ی مانتوم رو میگرم و خودمو جمع می کنم . دلهره ی عجیبی دارم .
دوباره صدایی توی سالن میپیچه . پسر بچه میگه : اونایی که می خواستن ربع ساعت پیش برن اصفهان ولی نشد...
صدای دختر با ناز و عشوه میگه : الفانتون هنوز نیومدس!
و دوباره هر دو تاشون به شکل اعصاب خورد کنی می زنن زیر خنده . خدا خیرشون نده .
پاکت پلاستیکی پر از نخود بو داده جلوم تکون تکون می خوره . سرم رو بالا میارم و به چهره ی رامبد که با اشتیاق پاکت رو جلوم گرفته نگاه میکنم . با خوشحالی میگم : دستت درد نکنه رامبد!
پاکت رو باز میکنم . به صدای خرد شدن نخود ، زیر دندونام گوش میدم .
نیمی از مانیتور یه لحظه خاموش میشه و آرم اخبار فوری ظاهر میشه و کم کم تمام سالن ساکت میشه . چهره ی همیشه بزک کرده ی آتنا با صفا ، ظاهر میشه و برگه های خبرش رو مرتب میکنه و با صدای بلند میگه : بیننده ها و شنونده های عزیز سلام! من آتنا با صفا هستم و این جا استدیو ی خبر فوری . می دونم که الآن خیلی هاتون خواب بودین یا داشتین از رادیو ، آهنگ جدید و زیبای محسن یگانه رو گوش می کردین .
لبخندی میزنه که تا ته دندونای قاطریش رو به نمایش میذاره و بعد ادامه میده : خبر های جدید از این شخصیت یعنی غلام هجی لحظه به لحظه به دست ما میرسه و آخرین اخبار نشون میده که اداره ی بازرسی تونسته 5 نفر از آدماش رو گیر بندازه ! بازجویی ها به زودی شروع میشه . این 5 نفر که همگی مال طرفای خراسان هستن سنی حدود 20 تا 25 سال دارن و به گفته ی سازمان می تونن کمک زیادی تو پیدا کردن دوباره ی غلام هجی کنن.
عکس زشت و ضایع غلام هجی ، کنار آتنا قابل مشاهده اس . عکسی که زیاد واضح نیست ولی باهوش و متفکر به نظر میرسه .
اخبار به سرعت تموم میشه و سالن توی همهمه و پچ پچ هل میشه .
نگاهی پرسشناک به رامبد میندازم . در حالی که چونه اش رو میخارونه و به زمین زل زده میگه : که اینطور....
********************************
نظرات
ارسال نظر