رمان از ما بهترون| پست شصت و یکم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

پست شصت و یکم از ما بهترون

*************************

با نیشخند رو به ساناز میگم : جان!!!؟

ساناز به خودش میاد و میگه : ببخشید ، با شما نبودم آنی خانوم. با اون پرتغال گندبگ بودم.

تا دم در مجیک ، به فحشای سنا و دو قلو ها می خندیم . تابلوی رنگی رنگی magic که نمای فوق العاده ای داره ، روی تابلوی تقریبا بی رنگ حموم عمومی خودنمایی میکنه . خیابون تو این نقطه شلوغ تر از هر جای دیگه ایه و می تونم خونواده ی 6 نفره ای رو ببینم که همین الآن سر خیابون جیم شدن و رفتن .

چن تا دختر که حسابی بزک کردن و خودشون رو شکل آدما در آوردن ، با مردای خارجی که حتی از رنگشونم نمیشه به راحتی فهمید اهل کجان ، از مجیک بیرون میان .

پشت سر دو دختر گیاه زی ، که از لباساشون معلومه از جنای پولدار جوبای فاضلابن ، وارد مجیک می شیم .

کافی شاپ واقعا شوق انگیز و رویاییه . مطمئن نیستم که هیچ آدمی بتونه برای یک ثانیه تو این حموم عمومی دووم بیاره .(از بس که برای آدما وحشتناکه!)

توی سالن اصلی حموم ، ده تا میز جن نما گذاشته شده که تقریبا همگی پر هستن .

هر چند ثانیه صدای قهقهه ای از سر یکی از میزا و گاها همزمان از سر چند میز بلند میشه و کافی شاپ رو پر سر و صدا تر از حالت عادیش میکنه .

بوی مرغ سرخ کرده از پستو ها به مشام میرسه . کاسه های نخود بوداده تند تند پر و خالی میشن . به کمک رامبد از میون هیاهو رد میشیم و کنار یکی از بوفه های تو سالن ، پشت میزی مستقر میشیم .

سارا و ساناز که به شکل عادی شون برگشتن ، پالتو های پولکی زننده ای پوشیدن و مو هاشون رو دو گوشی بستن .

نگاهم روی تابلوی :لطفا بوفه ها را رزرو نمایید ، خشک میشه.

************************8

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...