پست پنجاه و چهارم از ما بهترون
یه موش چاق و گنده از جلوی پام رد میشه . چه قد نازه!!!!!!!! اون قدر کثیفه که به سختی میشه حدس زد چه رنگیه! موشه لبخندی می زنه و دهنش رو باز میکنه ! دندونای زرد و کثیف و درازی داره!
با صدای کلفتی از انتهای اتاق به خودم میام:خانم آنیا...؟
این که همون پسره اس! همون که تو نامزدیه ندا اومده بود! اِی بابا! همون که محکم خورد بهم ، افتادم زمین! ینی این این جا چیکار میکنه ؟ آخه سنی هم نداره! اُه اُه ! چه اخمی کرده واسه من. چطوری جلوی نیشمو بگیرم که نخندم؟ چه خلم به خدا!
شمعی که روی میز روشن کرده ، بد جوری توی ذوق می زنه . اتاق هیچ پنجره ای نداره . البته اتاقای قبلی هم همینطوری بودن .
به نظر میاد خاکستری رنگه ! نمی دونم جنای خاکستری از چه نژادین ولی شباهت زیادی به خودمون دارن . طوری که من کمی آبی تر به نظر می رسم . از نژادی که بدم میاد گیاه زیه! زیبایی خاصی دارن ، یعنی به جرات میشه گفت زیباترین نژادن ، اما واقعا ازشون بدم میاد!
با لبخند مکش مرگ مایی بهش نزدیک میشم .
-بفرماید بشینید.
نمی دونم یادش نمیاد یا می خواد به روی خودش نیاره . چطوره بهش بگم که هنوز از دستش ناراحتم!
شب نامزدیه ندا واسه این ناراحت بودم که سنا رفت مسابقه داد . نمی دونم ، شاید دلیلش این بود که احساس می کردم این کار سنا باعث بی آبروئیه ما میشه و این که پیش خودم فکر می کردم که واقعا کار ما به کجا کشیده که خواهرم با این حال که میدونه من چقد از کاری که می خواد انجام بده ناراضیم اما بازم کار خودشو انجام میده .
البته کلا بعد از این که تحصیلات مقدماتیمو تموم کردم خیلی روحیم خراب بود و با اولین تلنگری اشکم در می اومد ....
-خب ، اینطور که اینجا نوشته شما مقدماتیه ادبیات دارین.
-بله!
-اوم، چرا می خواین افسری بخونین ؟
ینی بگم؟ نگم؟ بالاخره که می فهمه.
-امتیاز دارم!
عین جنای نفهم میگه : امتیاز چی؟
ینی دوس دارم صندلی رو بردارم و پرت کنم سمتش!
-پدرم افسر بودن.
انگار که چیز عجیبی شنیده باشه ابروشو بالا میندازه و سرشو تکون میده .
دوباره برگه ها رو زیر و رو میکنه . خیره به کارنامه ی بدبختم میشه . ینی دوس دارم زمین دهن باز کنه و منو بخوره . مطمئنم قطره های عرق شرم ، روی پیشونیم چشمک می زنه .
************************
نظرات
ارسال نظر