رمان از ما بهترون| پست چهلم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

**************************

پست چهلم از ما بهترون

ساعت دوازده شبه که از ناهیذ خداحافظی می کنم و به خونه بر می گردم . سرکی به سالن می کشم . ظاهرا کسی خونه نیست .

نور درخشنده ای از آیینه ی بزرگ و قدّیه توی راهرو قابل مشاهده اس، واین یعنی این که یه پیغام داریم .

جلوی آیینه می ایستم و دستم رو روی جا کفشی زیر آیینه فشار می دم . صدایی مثل تخ تخ از آیینه شنیده میشه اما پیغامو نشون نمیده . با مشت ، محکم روی جا کفشی می کوبم . صدای زیِ طولای نی ای شروع میشه و به اصطلاح آدما پیغام در حال لود شدنه .

به هر حال این آیینه یه کم قدیمی شده و یه همچین مشکلاتی گاها پیش میاد .

حالا روی شیشه ی آیینه ، پنج تا آیکُن مربعی وجود داره که عکس هر کدوم از ما روی یکی از اوناس . این ورژن جدید پیغام گیرای جنای هوا زی محسوب میشه که ایده ی اینو از موبایل های لمسی آدما گرفتن . کنار عکس رامبد ، یه عدد دهِ قرمز رنگ وجود داره و اینیعنی این که رامبد ده تا پیغام داره . حیف که صندوق پستی هر کدوم رمز داره وگرنه خیلی کنجکاوم بدونم چرا این همه پیغم براش میاد . بابا هم دو تا پیغام داره . سنا یه پیغام بیشتر نداره . صندوق پستیه مامانم 4 تا پیغام داره . مال منم ....من! یه پیغام دارم !

خدای من ، باورم نمیشه . این اولین پیغام من توی یک سال گذشته محسوب میشه . ینی کی به من پیغام داده ؟ با دستای لرزون عکسو لمس می کنم . پنجره ی سبز رنگی باز میشه : لطفا password را وارد کنید . نگاهی به صفحه کلید لمسیه پایین پنجره میندازم . بعد از این همه مدت کمی پسورد رو فراموش کردم اما کمی فشار به حافظم میارم . پسورد...رمز عبور ...آهان یادم اومد .

به سرعت کلید ها رو لمس می کنم . رمز من در واقع 4 شماره ی آخر تلفن همراه آرشه : 9746

متن پیغام در حال لود شدنه . احساس یخ زدگی می کنم . خدای من ...این پیغام چی میتونه باشه ؟

اول از همه چشمم به آرم بزرگ سنگ چشم زخم میخوره که بلای پیغام به چشمای من زل زده . باورم نمیشه ، این نامه از اردوگاه پاسارده . برای چی برای من نامه دادن ؟

متن نامه ظاهر میشه .

سرکار خانم آنیا...

ضمن تبریک فارغ التحصیلی شما از آموزشکده ی ادبیات «بوطیقا» از شما برای ادامه ی تحصیل در اردوگاه پاسارگاد دعوت به عمل می آید .

همان طور که مستحضر هستید شرط دریافت امتیاز ورود به این ردوگاه ، کسب امتیاز کامل از دروس رعایت حقوق آدمیان و جنیان و درس ترقی می باشد ، که شما در هر دو ئه این دروس امتیاز لازم را کسب کرده اید .

طبق تبصره ی سوم قوانین آموزشی ، فرزندان افسران هوازی ، پس از پایان تحصیلات مقدماتی ، از امتیاز ورود به اردوگاه بهره مند خواهند شد .

در صورت تمایل تا پایان هفته ی جاری به اردوگاه مرکزی جزیره ی آبسکون دریای خزر مراجعه کرده و فرم ثبت نام را تکمیل نمایید .

.

.

 ینی من الآن بیدارم ؟ تو خواب و رویا نیستم ؟ ینی این الآن منظورش من بودم ...

بی اختیار جیغی می کشم و توی هال دور میزنم و مشتامو تو هوا تکون میدم . یهو پامو رو موهام میذارم و گرومب...

-آی...!!

نزدیکای صبح ، مامان و بابا و سنا بر می گردن . هر سه از شنیدن این خبر خوشحال میشن .

بابا با لحن جدی ای میگه : افسر شدن کار ساده ای نیست و نیاز به استعداد بالایی داره .

مامان با خوشحالی میگه : البته که دخترم استعدادشو داره ، این چه حرفیه که می زنی !

اما پدر بیشتر قصد داشت که بگه ، خودش هم از استعداد بالایی برخوردار بوده که تونسته یه افسر بشه .

*************************

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...