پست سی و هشتم از ما بهترون
منم بدم نمیاد که یه بار لای ظرف چرکا بخوابم ، اما خب...موقعیتش پیش نیومده .
قبل از خداحافظی به اتاق اسی می رم و شیشه ی عنکبوتای خوشگلمو بر میدارم . توی سالن ، مامان با صدای بلند و آبرو برنده ای میگه : اینا چین که با خودت راه انداختی آنی ؟!
با خجالت به چهره های متعجب فرزاد و اسی و رامبد نگاه می کنم . سر خورده شیشه رو روی اُپن میذارم و جیم میشم .
به محض حضور توی اتاقم روی تخت فنری عزیزم می کپم و های های گریه می کنم . من این زندگی مزخرفو یه روز ترک می کنم و تا آخر عمر با آرش زندگی می کنم . درسته که اون منو نمیبینه اما من که اونو میبینم .
سراب رد پای تو ، کجای جاده پیدا شد ؟
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد؟
کجای قصه خوابیدی ، که من تو گریه بیدارم
که هر شب هرم دستاتو...
میون گریه به خودم لعنت میفرستم که ادامه ی شعرو حفظ نیستم و اون قدر گریه می کنم که خوابم می بره .
ساعت یه ربع به ده با قهقهه ی زشت رامبد از سالن پایینی ، از خواب می پرم . با چشمای پف کرده از گریه ، جلوی آیینه می ایستم و به مو های پف کرده ام می خندم .
متوجه شیشه ی عنکبوتای چاغالوی کنار پنجره می شم و به سمتشون می رم . با صدای لخ لخ آینه ی قدی ، همراه با عنکبوتا جلوی آیینه می پرم .
-تازه از خواب بیدار شدی خوابالو !
-دس رو دلم نذار ناهید .
-چیه باز تو اخمات تو همه . ببینم ! اون نانازیا رو از کجا آوردی ؟
-این عنکبوتا رو میگی ؟ عموم بهم داده .
-چه عموی مهربونی . عموی من حتی حاضر نیست یه سوسک از اتاقش کم بشه .
-همون عموتو می گی که یه کلکسیون بزرگ از خرای خاکی و مورچه های نجار و سوسک قرمز و سیاه داره ؟
-آره ! واسه امشب برنامت چیه ؟
-فعلا که هیچی . با مامان اینا قهرم . دارم از گشنگی هم میمیرم . شاید امشب خونه موندم .
-وا! مگه من مردم که تو گشنه بمونی ؟
-واسه من ادای مامان بزرگا رو در نیار . نمی خواد واسه من دل بسوزونی . منظورم این نبود که بهم غذا بدی . می خواستم بگم که در کل حال و حوصله ی بیرون اومدن ندارم .
-بد اخلاق! می خواستیم با بچه ها بریم فال قهوه ...حیف شد که نمیای .
فال قهوه ! مگه میشه ازش دل بکنم .
-اوم...
-چیه !؟میای یا نه؟
-ببینم چی میشه .
-ببین دیگه این حرفا رو ول کن اگه می خوای باشی تا نیم ساعت دیگه بیا خونه ی هوری فا گیر . بای ...
چی !؟ این الآن گفت تا نیم ساعت دیگه ؟
هوری ، در واقع یکی از فالگیرای مشهور تهران محسوب میشه . البته تمام شهرتشو مدیون ماست .
به محض ورود به پذیرایی خونه ی هوری ، متوجه بوی انواع عطر های زنونه می شم که به طرز باور نکردنی ای با هم مخلوط شدن .
*******************8
نظرات
ارسال نظر