به هر صورت تفسیر من از غباری که اطراف هاله ی تیدیان دیده بودم این بود که اون داره با یک بیماری دست و پنجه نرم می کنه و دارو هایی مصرف می کنه؛ و این دارو ها عوارضی هم داشتن و به تدریج سیستم انرژیکی بدنش همچین وضعیتی پیدا کرده.
کم کم حین صحبت هاش با بقیه ی افراد گروه فهمیدم که واقعا دارو مصرف می کنه. به تدریج متوجه شدم که اون نه تنها آدم وحشتناکی نیست که حتی گاهی بیش از حد مهربونه. که البته این ویژگی؛ خصلت طبیعی لمورین هاست. من باور دارم که شفقت لمورین ها همیشه چند قدم جلوتر از قدرت ها و علوم دیگه شون بوده و همین باعث شده این انرژی تاریخی ایجاد بشه. به قول روحم: انرژی لموری، انرژی منحصر به فرد لموری.... (اون جوری درباره ی این انرژی حرف میزد که به نظر می رسید بزرگ ترین ثروتش در مسیر تکامله)
.
.
.
تا آندری و تیدیان مشغول صحبتای تخصصی خودشون هستن، از طریق یه ماینتور 6 اینچی، پیام جدید لوسی رو چک می کنم. گرچه بعد از اومدنم به استکهلم، ما مرتبا همدیگه رو ملاقات می کنیم، اما لوسی عادت داره همین که بیدار میشه خوابش رو بنویسه تا فراموش نکنه و برام ارسالش می کنه تا هر وقت فرصت داشته باشم با حوصله تفسیرش رو بنویسم.
روی میز کار من در مجموع 4 تا مانیتور هست اما فقط یکی از این مانیتور ها اندازه اش بیشتر از 9 اینچه. در حالی که الان تقریبا همه، مانیتور های بسیار پهنی رو استفاده می کنن. ولی یک مشکلی که از دوران کودکی با من هست اینه که نگاه کردن به مانیتور های بزرگ منو می ترسونه. بزرگ ترین مانیتورم رو فقط زمانی روشن می کنم که لازم باشه، یا مثلا کار مهمی پیش بیاد. بقیه ی اوقات از مانیتور های 6 اینچی استفاده می کنم.
نظرات
ارسال نظر