این که توی خواب می دونستم با پول میشه این دوست ها رو داشت، میتونه نماد این باشه که اینطور افکار، یه سری ایده های به درد نخورن که پرداختن بهشون، فقط آدم رو از نظر ذهنی و روانی فقیر میکنه. مثل انتخاب هایی که اشتباهن اما جزو عرف جامعه هستن یا به نفع عده ی خاصی هستن؛ یا در مجموع انتخاب های راحت طلبانه ای هستن. آدم های زیادی میرن سراغ اینطور انتخاب ها. اما اینطور زندگی کردن، در نهایت آدم رو احمق میکنه. ذهن آدمو فقیر میکنه. راه حلش اینه که بگردیم و سبک بهتری برای زندگی پیدا کنیم یا اصلا سبک جدیدی بسازیم.
دوستی های خارج از محیط خانواده، وقتی توی خواب ظاهر میشن، معمولا نماد نحوه ی حضور ما درون جامعه هستن یا چیز هایی که باعث میشن از بودن درون جامعه لذت ببریم. وقتی نیاز به یک دوست جدید داریم یا احساس تنهایی می کنیم، 2 انتخاب پیش روی ماست؛ البته شاید هم بیشتر.... یا این که سراغ دوست های قدیمی و آزمایش پس داده بریم، یا بگردیم دنبال یک دوست جدید. طبعا منطقی نیست برگردیم پیش دوستایی که دیگه علاقه ای بهشون نداریم یا همفکر ما نیستن. اما چون چند شکست ممکنه آدم رو بدبین یا محافظ کار یا شدیدا ناامید کنه، انتخاب راحت تر همینه که برگردیم سراغ دوستای قدیمی و اون ها رو همونطوری که هستن بپذیریم و شبیه شون بشیم.
در مورد افکار و عقاید هم این موضوع صدق میکنه. خیلی از ما آدم ها صرفا به این دلیل به گذشته می چسبیم و افکارمون رو تغییر نمی دیم که رفتن به دنبال افکار جدید، زحمت زیادی به همراه داره و ما رو در معرض ریسک های ناشناخته قرار میده. این پیام خواب دیشب من بود. اگر نقطه ضعف گفته شده رو برطرف کنم، به مرحله ی بعد میرم، وگرنه این خواب ممکنه بار ها و بار ها تکرار بشه.
بعد از بیدار شدن از خواب، مقداری خرید انجام دادم، من جمله چند تا خوراکی که خیلی دوست دارم. یک جور چیپس که رسپی خاصی داره و معمولا برای صبحونه یا عصرونه سرو میشه.
تا قبل از اومدن به این شهر باهاش آشنایی نداشتم. وقتی رسیدم به خونه، پارسا ظاهرا تازه از خواب بیدار شده بود و پشت میز وسط هال، در حال خوردن قهوه و حسابرسی کار هاش بود. با بسته های چیپس پشت میز رفتم و با حالت مضطربی، بسته ای رو جلوی پارسا گذاشتم. حس می کنم پارسا چیز نا معمولی رو توی رفتار من احساس کرد. از بالای عینک، نگاهی به پاکت و بعد به من انداخت و گفت: برای منه؟
نظرات
ارسال نظر