وقتی بیدار شدم دیگه این میل شدید، با من نبود و حتی اون احساس تنهایی یا گرسنگی توی خواب رو اصلا نداشتم. من هیچ وقت طی دوران مدرسه تا دانشگاه، بخوام کامل تر بگم از همون دوران مهد کودک تا زمان دانشگاه، دل خوشی از همکلاسی هام نداشتم. مخصوصا دوران کودکیم، مدام مورد قلدری قرار می گرفتم. تهه قلبم خیلی از هم کلاسی هام نفرت داشتم و دوران مهد کودکم رو تموم نکردم. یعنی نیمه کاره ولش کردم.
مهد کودک رفتنو فقط به خاطر کیک و آب میوه و خوراکی هایی دوست داشتم که مادرم برام می خرید یا پرسنل مهد کودک غذاهایی به ما میدادن.
توی خواب امشب هم تنها انتخاب هایی که داشتم همون هم کلاسی های قدیمی قلدر و لوند بودن که بار ها مسخره ام کرده بودن یا اصلا منو جزو آدمیزاد نمی دیدن. اما من دوست داشتم که از گذر زمان استفاده کنم. حین دیدن این خواب می دونستم الان میتونم با پول خوشحال شون کنم و کاری کنم که حاضر شن با هم وقت بگذرونیم و شاد باشیم. شاید منو هیچ وقت از تهه قلب دوست نداشته باشن اما مشکلی نیست، حداقل تنهاییم پر میشه. بعدشم کار های اون ها دیگه برام مهم نیست، من دیگه می دونم چطور از خودم در مقابل دیگران محافظت کنم. حداقل اون چیز هایی که دوران کودکیم اذیتم میکرد، دیگه اذیتم نمی کنه. به قول الهه، خوراکی ها نماد انرژی حیاتی مورد نیاز آدمیزاد هستن. ما اون ها رو ممکنه از منابع مختلفی کسب کنیم. مثل مراقبه، تفریح، یادگیری، معاشرت با آدم های خوب، بازی یا حتی خوده غذا خوردن.
این که توی خواب هام اینقدر میل به خوراکی دارم، به خاطر احساس کمبود انرژیه. مثلا وسط روز انرژی کم میارم اما هنوز دوست دارم کار کنم یا چیز هایی بنویسم. اون لحظه احساس درموندگی خاصی بهم دست میده. حس می کنم اون احساسات منفی ای که اینطور لحظه ها درست می کنم تاثیر زیادی توی دیدن اینطور خواب ها داره.
اگر از جنبه ی روانشناسی به دوست هایی که توی خواب قصد داشتم به سراغشون برم نگاه کنیم، خب اون ها در اصل نماد دیدگاه ها و ابزار های ذهنی یا عقایدی هستن که من از گذشته های دور دارم. دیدگاه هایی که مثل همکلاسی های دوران کودکیم، هیچ وقت دوست شون نداشتم و اون ها رو الگوی خودم قرار ندادم.
نظرات
ارسال نظر