نقاشی هایی که توی خواب می کشید از نظرش حرفه ای تر و زیباتر بود. لوسی دچار ناکامی شد و کار کردن با خودنویس به سرعت از چشمش افتاد. من به همین خاطر میگم که این واکنش مناسبی در مقابل خواب ها نیست.
تجاربی که حین رویابینی داریم می تونن خیلی سورئال یا غیر طبیعی یا حتی مخرب باشن اما فردرویابین حین دیدن این تجارب، میل و اشتیاق زیادی به انجام شون داشته باشه، اما آیا درسته که سعی کنن عین این تجارب یا کیفیتی شبیه بهش رو در واقعیت داشته باشن؟ به طور مثال اگر من بخوام به اندازه ی خواب هام شروع کنم به مصرف خوراکی های شیرین، قطعا مریض میشم.
در ضمن اغلب خواب هایی که در مورد شیرینی ها می بینم اصلا خوش آیند هم نیست. و با احساس ناکامی یا بی پولی برای خریدن شون همراهه.
اما در هر صورت، مواجهه ی فیزیکی با خورده ریزه هایی که اغلب حین خواب میدیدم تجربه ی متفاوتی برام ایجاد کرد. متوجه شدم که سیستم انرژی بدنم در مقابل رنگ های زیبا و خیره کننده ی این خوراکی ها واکنش نشون میده و این رنگ ها رو به خودش جذب می کنه.
نگاه کردن به اشیای رنگی یا خوراکی های فانتزی، حال روانیم رو متحول می کنه اما هنوز خیلی چیز ها هست که باید درباره ی رنگ ها یاد بگیرم.
من و پارسا تقریبا یک سال بعد از لوسی به استکهلم مهاجرت کردیم. تا قبل از مهاجرت لوسی و همسرش، ما هیچ تصمیم روشنی در مورد کشور مقصد نداشتیم. بعد از سال ها رفاقت اینترنتی با لوسی بالاخره از نزدیک دیدمش. بعد از این، کیفیت رفاقت ما خیلی بهتر از اینترنت شد و این کاملا بر خلاف تصورم بود. به هر صورت این روز ها ساعت های زیادی با لوسی کار می کنم و اون عضوی از شرکت رنگ سازیه. رویای چند سال پیش پارسا در مورد تولید رنگ های گیاهی با روغن لاکتیک، حالا جلوی ما قد الم کرده.
.
.
نظرات
ارسال نظر