رمان بازگشت به لموریا| پست چهل و ششم

نوشته شده توسط:ارغوان | ۰ دیدگاه

توانایی های شهودی یا هنری اغلب همچین آرامشی رو ایجاد می کنن.

توی خواب دیدم که فقط یه ماهی کوچولوی خاکستری برام مونده بود. بار ها طی خواب دیدم که به خاطر بدجنسی دیگران، آب ظرف ماهی ته کشید و ماهیم داشت می مرد، اما تقریبا توی لحظه ی 90 می رسیدم و نجاتش می دادم. دیگه تا آخر خواب داشت گریه ام می گرفت و دیگران اصلا به ماهی من توجه نمی کردن در حالی که می دونستن چقدر دوستش دارم. این بی توجهی ها، هر چند می تونه نماد طرد شدن یا انرژی منفی گرفتن از دیگران باشه، اما نشون میده که خوده بیننده ی خواب، هنوز نمی دونه که چطور از خودش در مقابل موج منفی اطرافش محافظت کنه و خودش رو درگیر افکار منفی ای میکنه که به شهودش ضربه میزنن. مثل آدم هایی که به خاطر شرایط دنیا، از نوشتن کتاب های مورد علاقه شون یا پیگیری هنر یا مهارت مورد علاقه شون دلسرد میشن و این کار باعث میشه تا ذوق و هنرشون بخشکه.

همچنین اینطور خواب ها می تونه نماد افرادی باشه که به شدت از قرار گرفتن در یک وضعیت رقابتی وحشت دارن و احساس می کنن توی هر رقابتی بنا هست که قربانی بشن. بحث این که انرژی رقابت طلبی شدیدا منفیه و اصلا نیازی نیست که برای پیشرفت توی هنر یا مهارتی، خودمون رو در معرض رقابت قرار بدیم یا کار هایی که انجام میدیم رو با آدم های دیگه مقایشه کنیم. به قول تسلا، فقط با خودت و چیزی که امروز هستی در رقابت باش.

به هر صورت توی این خواب دیدم که ماهی من دمش کنده شده و خیلی عصبانی بود، درست مثل این روزای من. اومدم که دم ماهیمو بردارم و توی تنگ خالی از آبش بندازم اما دم ماهی تکون های شدیدی خورد و همین طور که با لبه های تیزش دستمو زخمی کرد، روی زمین افتاد.

این برای من نماد افکار انتقام جویانه ای هست که به خاطر انباشت احساس عقده، کینه یا سرکوب شدن یا احساس حسرت و اندوه درون آدم ایجاد میشه. دیشب بعد از دیدن این آدم های قلدر که انگار من ارث پدریشون رو دزدیدم، مدام با خودم فکر می کردم که باید انتقام بگیرم و هر کار مفیدی که بلدم رو از حالا به صورت برعکس انجام بدم.

توی این خواب، جایی دیدم که خواهرم نیلوفر سراغم اومد و شروع کرد به مسخره کردن تحقیقاتم درباره ی موجودات فضایی و ستاره شناسی.

دیگه از دستش عصبانی شدم و توی خواب به سراغش رفتم و موهاشو گرفتم و همین طور که بهش فحش میدادم سرشو توی دیوار میکوبیدم.

این تصویر برای من نماد درگیری های فکریم هست و این احساس پشیمونی عمیقی که بابت پی گیری تحقیقات و نوشتن کتاب ها بهم دست داده؛ اونقدر که دیگران آزارم دادن و مثل موجودات وحشی با من رفتار قلدرمآبانه در پیش گرفتن. اگر این فکرای منفی رو از خودم دور نکنم و سعی نکنم که قوی تر شم، دوباره هم این خواب ها تکرار میشه تا جایی که روانم رو به فساد بکشونه و منو ناقل ویروس های روانی ای کنه که با بروز رفتار های کینه توزانه و انتقام جویانه، آدم های دیگه رو آلوده و مریض میکنه.

ما آدم ها در حال حاضر از یک ویروس می ترسیم که جسم ما رو بیش از هر چیز مریض کرده در حالی که ویروس های روانی سال هاست که شایع هستن و خیلی ها بابت دچار شدن به این ویروس های روانی بهای سنگینی رو پرداخت می کنن.

    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...