وقتی که باهاش خداحافظی کردم و رفت، با خودم گفتم: کاش دوباره متولد میشدم. این جا موندم و اطلاع از احوال دوستانم که توی مشقت زندگی زمینی هستن به مراتب برام سخت تره.
من از طرف مدیرای این پروسه ی تناسخ یا همون اساتید، حداقل تا مدت قابل ملاحظه ای منع شده بودم. در حالی که 3 ظرفیت تناسخ دیگه داشتم. این 3 ظرفیت رو شبیه اشیایی مثل گوشی موبایل دیدم. سابقا هم دیده بودم که کالبد ها رو با سمبل گوشی موبایل نشون میدن.
مثلا یک بار کالبد زندگی فعلیم رو به شکل یک گوشی خیلی قدیمی دیدم که باطریش مشکل پیدا کرده بود و زود شارژ تموم می کرد و توان تحمل فشار زیاد کار کردن رو نداشت.
و حین مراقبه می دیدم که همزمان 8 تا مخزن ذخیره ی انرژی داره که برای من نماد سیستم چاکراست.
به هر صورت توی خواب، تصمیم گرفتم که به هر طرفندی شده تناسخ جدیدی در پیش بگیرم اما وقتی به گوشی ها نگاه کردم، دیدم که خیلی خیلی سیستم عامل قدیمی و ناکارآمدی دارن و عمر گوشی ها هم چندان طولانی نیست. اکثر زندگی های گذشته ی من هم همین طور بوده، یعنی دوران سالخوردگی رو تجربه نکردم.
به هر صورت این 3 زندگی باقی مونده به درد این دوره ی جدید از زمین نمی خوردن. و از برداشتن گوشی ها منصرف شدم. من نمیتونستم به خاطر وضعیت روحیم و اتفاقاتی که از سر گذرونده بودم وارد کالبد های جدید و به روز تری بشم که مناسب دوره ی جدید بود. تناسخ زیاد باعث فرسودگی روح میشه. این چیزیه که اونها میگن و من هم هنوز نمی دونم چرا این اتفاق میوفته.
دوستیم که مثل من خونه مونده بود، داشت لباس های دوران کودکیشو نگاه می کرد و به شوخی سعی میکرد که اون ها رو بپوشه و برای من مسخره بازی در می آورد که بخندم. اون حال روانی خوبی داشت و از این حالت ناراحت و بی قرار من اصلا خوشش نمی اومد. اما می دونستم اونم تهه قلبش مثل من دلتنگه.
نظرات
ارسال نظر