رمان بازگشت به لموریا| پست سی و پنجم
نوشته شده توسط:ارغوان در رمان بازگشت به لموریا | ۰۷ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۰ | ۰ دیدگاهتوی این خواب، یکی از لمورین ها رو روی دیوار حیاط دیدم. قصد داشت جلو بیاد اما بهش اجازه داده نمیشد. افرادی که بهش اجازه نمی دادن همون افرادی بودن که داشتن از سفینه، مردم زمین رو مانیتور می کردن. خب من هم زمانی برام سوال بود که چرا اون ها به جای من با دیمون ها نمیجنگن؟
حدس من اینه که برخی دیمون ها هستن که به علت ضعف های روانی خودمون راه پیدا کردن و لازمه که باهاشون رو به رو بشیم و مبارزه کنیم. اگر ضعف های روانی خودمون رو برطرف نکنیم، توی زندگی بیداری تحت تاثیر این ضعف ها، تصمیمات نادرسی می گیریم که به ضرر خودمون و دیگران تموم میشه. خب من دیدم که اون مرد لمور نگرانه.
چون نامه ی من رو خونده بود. با تله پاتی به ساکنین سفینه گفت که: من نگران ارغوان هستم و اون به نحوی از ما درخواست کمک داشته.
دیدم که یکی از ساکنین سفینه بیرون اومد. اون نورانی و سفید بود. یه مرد دانا و عاقل بود. من خسته شدم و به روی سکوی نقره ای رنگی که وسط حیاط بود پایین اومدم. گرچه احساس می کنم اون ها با قدرتشون منو به نحوی هیپنوتیزم کردن. کارم با دیمون ها تموم شده بود و اون ها رفته بودن. حالا اون مرد سفید اجازه داد که دوست لمورم نزدیک بیاد و منو ببینه.
حالت خلسه داشتم و چشمام رو بستم اما صداشون رو شنیدم و میدونستم اطرافم هستن.
مرد سفید رو به دوست لمورم با خنده گفت: می بینی که حالش از همه ی ما بهتره.
من توی این طور خواب ها، حالت نیمه خود آگاه دارم؛ در واقع اکثر آدم ها همینطورن و توی این سطح یا حالت ناخودآگاه یا نیمه خودآگاه هستن مگر یه عده ی محدود که قدرت های ذهنی و روانی بالایی دارن.
من وقتی توی این سطح دیگران رو ملاقات می کنم گاها چیز های مضحکی به زبون میارم. اون شب حین آواز خوندن و جا خالی دادن جلوی دیمون ها، همین که دوست لمورم رو دیدم؛ خندیدم و گفتم: عه، سلام خوبی؟ برام از اون سوپای خوشمزه هم آوردی؟
به یه سوپ اشاره کردم که اسمشو یادم نیست و ظاهرا از خوراکی های مورد علاقه ام توی دنیای لمورا بوده.
یه روز هم بود که آرایش زیبایی انجام دادم و زیبا ترین لباسامو پوشیدم و از خودم عکسی گرفتم و توی صفحه ی اینستاگرامم برای دوستای معمولی زندگی فعلیم اشتراک گذاشتم. خب تا اینجا همه ی رفتارهام نرمال بود. شب دیدم که به سرعت رفتم سمت سفینه ی لمورین ها. اون ها احتمالا 2 نفر بودن. عکسمو نشونشون دادم و گفتم: من خوشگلم؟
احساس کردم که جا خوردن اما چون می دونستن حالت خودآگاه نیستم و از روی سرخوشی ذاتی، حرف های کودکانه می زنم گفتن: آره، فرم صورتت توی این عکس زیبا هست.
البته اون ها دروغ نمی گفتن یعنی نظری ندادن که برای دلخوشی من باشه چون اگر دروغ می گفتن متوجه می شدم. چون با قلبمون صحبت می کردیم. در واقع تله پاتی انجام می دادیم. هر چند چهره ی زمینی من تناسب و زیبایی چهره ی اون ها رو نداشت اما اون ها یک زیبایی درون همین چهره پیدا کردن و گفتن.
اونطور که توی این مدت متوجه شدم، تله پاتی امن تر و کامل تر از گفت و گوی کلامیه و می تونه کمک کنه که حتی تصاویر یا نوا های خاصی رو منتقل کنیم. یکی از راه های تقویت این مهارت ها تامل در مورد رفتار انرژیه. به طور مثال نقاشا یا موسیقی دان ها یا فیزیک دان ها یا هر فردی که با علم خاص خودش درون ذات انرژی های این دنیا و عناصر سازنده اش تامل کنه کم کم میتونه اون ها رو بیشتر و بیشتر لمس کنه اما مهمه که بتونه بین ماهیت فیزیکی و ماهیت ذهنی خودش ارتباط قوی ای برقرار کنه.
دنیای خواب ها یا اطلاعاتی که حین تله پاتی منتقل میشه، شبیه سبک سوررئال یا انتزاعی نیست. این اطلاعات از ماهیتی تغزلی برخوردارن و شهودی هستن. یک سبک به اسم انتزاع تغزلی درون تاریخ نقاشی حضور داره که شباهت زیادی به این مفاهیم داره اما دوره ی کوتاهی به این سبک پرداخته شده و فلسفه ی این سبک به خوبی تشریح نشده. یک سبکی که پیکاسو در دوره ای بهش پرداخت اما دوره ی کوتاهی بود و چندان هم مورد توجه قرار نگرفت سبک پروتو کوبیسم بود. آناتومی این سبک و فلسفه اش شباهت زیادی به ماهیت دیدن انرژی یا رویابینی داره و به نظرم اینطور سبک ها پتانسیل این که در آینده مجددا با اسم ها یا فرم های جدیدی معرفی بشن رو دارن اما مهمه که کسانی پیدا بشن و به این سبک ها نقاشی بکشن و متفکرینی پیدا بشن که در مورد این سبک ها بنویسن.
- رمان بازگشت به لموریا | پست دوم
- رمان بازگشت به لموریا | پست سوم
- رمان بازگشت به لموریا | پست چهارم
- رمان بازگشت به لموریا | پست پنجم
- رمان بازگشت به لموریا | پست ششم
- رمان بازگشت به لموریا| پست هفتم
- رمان بازگشت به لموریا| پست هشتم
- رمان بازگشت به لموریا| پست نهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست دهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست یازدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست دوازدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست سیزدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست شانزدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست هفدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست هجدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست نوزدهم
- رمان بازگشت به لموریا| پست بیستم
نظرات
ارسال نظر