برای شب یلدا، فیروزه صورتم رو آرایش کرده. کاری که چند ماهی بود چندان انجام نداده بود، یعنی در واقع اصلا. امروز تصمیم گرفتم بدون استفاده از فایل های صوتی، مراقبه انجام بدم. چون فایل های صوتی معمولا اون مراقبه های پیچیده ای که لازم دارم رو محقق نمی کنن. نیاز دارم که ساعت ها و گاها تا 24 ساعت بتونم ذهنم رو توی فرکانس های بالایی نگه دارم. لازم دارم که بیشتر از قبل حالت آلفا رو تجربه کنم تا بتونم ایده هایی که تهه ذهنم دارم رو روی کاغذ بیارم. اما به کمک فایل های صوتی، نمی تونم این کار رو آنچنان عمیق انجام بدم. مهم ترین دلیلش اینه که نمی تونم مدت طولانی به موسیقی گوش بدم یا به محض عوض شدن کانال ذهنیم، موسیقی رو تغییر بدم، چون اون لحظه عملا در حالت رویابینی یا خلسه هستم.
احتمال میدم که افرادی مثل من، این کار رو به کمک یک استاد یا راهنما انجام میدن و گاها درباره ی همچین افرادی شنیدم. اما فکر کردم که شاید بتونم این کار رو به تنهایی انجام بدم.
یکی از افرادی که این کار رو خودش به تنهایی انجام میداد، ادگار کیس بود. اون این مهارت رو از یک تناسخ به ارث برده بود. طی اون تناسخ توی جریان جنگی به شدت آسیب دید و روز ها درد می کشید. برای همین تصمیم گرفت به صورتی آگاهیش رو از کالبدش جدا کنه تا مجبور نباشه اون درد رو تحمل کنه. و این مهارت رو طی زندگی های بعدیش با خودش همراه کرد تا زمانی که به اسم ادگار کیسی متولد شد.
اون می تونست به خواست و اراده ی خودش، آگاهیش رو از بدنش خارج کنه. نمی دونم این خواسته ای که الان دارم تا چه اندازه شبیه به کاری هست که ادگار انجام میداد اما فکر می کنم که بتونم کاری که می خوام رو انجام بدم.
امروز بعد از مدت ها بدون هیچ فایل صوتی ای مراقبه انجام دادم و سعی کردم از خلاقیت ذهنیم استفاده کنم.
نظرات
ارسال نظر