از طرف ارغوان به تارسک این نامه رو به خودت می نویسم، نه برای افکار و اهداف و آرزو هایی که داری. نه برای خشمی که داری نه برای نفرتی که داری نه حتی برای افتخارات گذشته و آینده ات. برای خودت، برای تارسک، چون دیدم که دوباره از ما یاد کردی، بر خلاف خیلی ها که بی تفاوتی در پیش گرفتن و فراموش کردن که م...
از طرف ارغوان به آقای تسلا سلام در ابتدا می خوام براتون یه نقاشی بکشم: این یک آبنبات چوبی هست که دارم به شما هدیه می دهم. حال من خوبه، حال شما چطوره؟ کارهام خوب داره پیش میره ولی شادیم ربطی به حجم مقاله هام نداره، حتی به نقاشی های جدیدم هم ربط نداره. یه جورایی فکر می کنم انرژیم بهتر شده و احساس ...
از اینها که بگذریم دوست داشتم در مورد تعبیر خواب روانشناسی با شما صحبت کنم. این روزا سعی دارم ایده ی آقای فروید رو پیاده کنم. کمی در مورد نحوه ی انتخاب موضوع زیاد دچار سردرگمی میشم. سعی می کنم با اون جامعه ای که می دونم احتمالش بیشتره کتابم رو مطالعه کنن همزاد پنداری کنم. هر چند شاید علایق و عاد...
. از طرف ارغوان به فرشته رازئیل ارتباط برقرار کردن با ناخودآگاه جمعی آدم ها از اون جهت دشواره که ذهن اون ها انباشته از تصاویر، خاطرات و اتفاقات دلهره آور، ترسناک و تراژیکه. سلام وقت شما بخیر باشه، حال من خوبه، حال شما چطوره؟ امشب داشتم کتاب انسان خردمند رو می خوندم و رسیدم به جایی که داشت در مور...
بعد یهو دیدم پسره داره به ازدواج با من فکر می کنه و توی ذهنش خوشحاله که چه زن دوست داشتنی و خوبی نصیب اش شده. وقتی خوابمو برای سارا تعریف کردم گفت: حس می کنم اون دستبنده برای این بوده که گذشته رو فراموش نکنی و دور انداختن اش باعث میشه جهت زندگیت تغییر کنه. صبحه و یک ساعتی هست که خورشید طلوع کره....
دستش انداختم و گفتم: اینقدر می خندی به نظر می رسه الکلی هستی، منم اگه یه بیسیم داشتم به مافوق ات اطلاع می دادم که سربازش الکل می خوره. بیسیمو داد دستم و با خنده گفت: می تونی بگی، اون دکمه رو فشار بدی رئیسم صداتو می شنوه. من یکم به بیسیمه نگاه کردم و باهاش ور رفتم ولی پیشیمون شدم و بهش برگردوندم....
بچه های مدرسه ازم ساعت می پرسیدن. به اون هایی که می دونستم انرژی دزد و قضاوت گر و خاله زنک هستن جواب سربالا می دادم و می رفتم. حتی به ماینتور ساعتم نگاه می کردم ولی سکوت می کردم و می رفتم تا بفهمن می تونم جواب بدم ولی نمی خوام اجازه بدم بین مون اتصال انرژیکی ایجاد بشه. توی مدرسه و حین یک مراسم ج...
برای همینه که دیگه دوست ندارم فقط به نقاشی دل ببندم. دوست دارم با کلمه ها نوعی دیوار دفاعی یا وسیله ای برای به تور انداختن انرژی ها و حرف های مغرضانه یا حسودانه ی دیگران درست کنم. آدم ها شاید بتونن یک نقاشی یا مفهوم انتزاعی رو راحت مسخره کنن یا نادیده بگیرن اما هنوز اغلب شون در مورد کلمات خیلی ن...
من همیشه دوست داشتم که یه زندگی عاشقانه داشته باشم. می دونم که داشتن یک جفت خوب باعث میشه دلم بخواد بیشتر آدم خوبی باشم. می دونم که زندگی با آدم های بی احساس و بی تفاوت، بیمار و ناراحتم می کنه و شاید حتی باعث بشه دلم بخواد آدم بدی باشم. من دوست ندارم آدم بدی باشم یا به دنیای اطرافم بی تفاوت باشم...
. از نامه های قدیمی از طرف ارغوان به پارسا سلام وقتت بخیر باشه، حال من خوبه، حال تو چطوره؟ الان که دارم این نامه رو برات می نویسم ساعت نزدیک دو شبه و توی خلوت و تنهایی خودم مشغول کتاب خوندن و مراقبه بودم. انرژی های خوبی رو احساس می کنم ولی از درون بابت اتفاقات اخیر انرژی زیادی از دست دادن و خسته...
سارا گفت: نه سرگرم شدم دارم این یارو رو بررسی می کنم. -داری اطلاعاتشو اسکن می کنی؟ سارا گفت: یه جورایی. -خب، چیز جدیدی ازش فهمیدی؟ به ما هم بگو. سارا گفت: جنه، و اولین باره یه همچین جنی می بینم. گفتم: چطور؟ قدرتش چقدره؟ حرفی هم زد؟ سارا گفت: ازش سوال بپرسم حرف می زنه. قدرتش معمولیه. کاریم هم ندا...
از طرف ارغوان به فرشته میکائیل سلام وقت شما بخیر باشه. الان که دارم این نامه رو برای شما می نویسم ساعت نزدیک هفت صبحه. امروز می تونم در مورد انتشار کتاب جدیدم اقدام کنم و از این بابت خوشحال هستم. تا صبح چند ساعتی مشغول تایپ و مرور مطالبم بودم و فکر می کنم بهتره فعلا از نتیجه ی کارهام راضی باشم و...
این کار فروید باعث شد دوباره هر دو بخندیم. در تایید حرفش گفتم: درسته، منم حس می کنم اون ها بیشتر نیاز دارن، و فکر می کنم این ادبیات فعلی که استفاده می کنم هنوز هم می تونه ساده تر و قابل فهم تر بشه. سارا گفت: شک نکن. گفتم: چیزی هست که دوست داشته باشی بهم بگی آقای فروید؟ سارا گفت: داره تاکید می کن...
سارا گفت: به نظر میاد با توجه به شهود و انرژی درونیش اینکارو می کرده و البته از ارتباط برقرار کردن با آدما (یه مشت جملات پیچیده درباره ی روابط انسانی) لذت می برده. (خندیدن) گفتم: فروید هنوزم ادبیات سختی داره، ظاهرا این ویژگی ذاتیش هست، جمله های طولانی درست می کنه به نظرم. سارا گفت: خیلی، من از ج...
امروز خواب می دیدم که با سارا مشغول صحبتم. صحبت مون رسید به فروید. من یه جمله ی مسخره گفتم. سارا گفت: فروید جسدش تو گور می لرزه. من گفتم: فروید بین استادای نوریه، هاله اش آبیه، خیلی باحاله، برو ببین اش، هر سوالی ازش داشتی بپرس (خندیدم) بهش بگو به منم امضا بده. سارا گفت: گفت باشه. متوجه شدم داره ...