پدر و مادرم تعجب کردن. با تعجب به نقاشیام که روی در و دیوارو پوشونده بود و پر از رنگ های طلایی درخشان بود نگاه می کردن. اغلب شون نقاشی هایی بود که از پارسا کشیده بودم. (پارسا در اینجا نه فقط اشاره به همسرم پارسا داره بلکه نماد تمام هدف معنوی و روحیم هست که در پیش گرفتم.) خونواده ام با دیدن کاراک...
خواب یه دنیای بزرگو دیدم که همه درونش مدام در حال مسافرت بودن و هر روز جابجا میشدن. از این کاروانسرا به اون کاروانسرا، از این شهر به اون شهر. بعضیا از روی اجبار یا بی حوصلگی می رفن. بعضیا هر جا که می رسیدن چیزی می ساختن، عکسی می گرفتن، سفرنامه ای می نوشتن. شبا توی کاروانسرا ها از اطرافیانم می خو...
پسرک داشت جذب میشد و حرف هام داشت باعث میشد در مورد کارها و تصمیماتش فکر کنه. بهش در مورد این گفتم که چرا موجودات تاریک سعی دارن ما رو تشویق به خودکشی کنن. گفتم یک بار به خاطر احساس ناراحتی و خشمی که بهم دست داده بود، تا حد زیادی انرژیم خراب شد، کم کم احساس کردم دوست دارم خودکشی کنم. در ابتدا نم...
چند روز پیش داشتم خواب می دیدم که با ظاهر ناشناس و مجهول وارد جمعی شدم که توسط تارسک و دوستان نابکارش مدیریت میشد. سابقا هم به اون جمع رفت و آمد داشتم و سعی می کردم با افراد تازه وارد و تاثیر پذیرفته از حیله گری ها و دروغ های تارسک و دوستانش صحبت کنم. این بار گذرم به پسری خورد که آواتار مخوفی دا...
کتابی که در حال حاضر می خونم: کیو. ای. دی: نظریه ی نور و ماده. اگر زرنگ باشم امروز تمومش می کنم. سخنرانی که این کتاب بر اساس حرفاش نوشته شده تا الان چندین بار به نارسایی ادبیات و کلام یا مهارت های کلامی برای بیان اونچه که از فیزیک و کوانتوم میدونه اعتراف کرده. وقتی با همچین موقعیت هایی رو به رو ...
زندگی روی زمین یک جوریه که ممکنه همه ی تصورت از شاد و خوشبخت بودن رو یادت بره و یهو به خودت بیای و ببینی دنیا در نظرت خاکستری، کدر و سرد شده. باید از صفر برای خودت مفهوم یا شادی یا انگیزه بسازی. باید با انرژی خودت کار کنی و خودت رو از چنگال پارانویا، افسردگی، طمع و حسادت های زیاد و خشم و عصبانیت...
اینطور مطمئنم که موجودات نورانی اجازه دارن که باهام صحبت کنن، تعلیمم بدن، کمکم کنن. اینطوری احساس می کنم همه ی این موجودات خانواده و سرپرست من هستن. وقتی با این انرژی همسو میشم احساس امنیت زیادی بهم دست میده. ارتباط امروز با شما باعث شده این احساسات درونم قوی تر و زنده تر بشه و قدر این فرصت زندگ...
. از طرف ارغوان به پدر و مادر اصلیم که ساکن دریا ها هستن سلام وقت شما بخیر باشه. من امروز بر حسب شوخی پرسیدم که اگر بیام خونه شام چی داریم؟ و بسیار شوکه شدم وقتی دیدم تصویر یک بشقاب غذا یه ظاهرا یک سری جلبک بود رو ارسال کردید. می دونید ما زمینی ها زیاد جلبک نمی خوریم، مخصوصا من بیشتر خودم رو با ...
وقتی از خواب بیدار شدم، خوابمو برای سارا تعریف کردم. ازش پرسیدم به نظرت این سفینه متعلق به چه موجوداتی بود؟ توی خوابم وقتی بهشون نگاه می کردم بودن ولی وقتی به اطرافیانم می گفتم: به اون نقطه از آسمون نگاه کنید، سفینه ناگهان غیب میشد. انگار دوست نداشتن دیگران متوجه حضورشون بشن. می خواستم فقط خودشو...
این که عده ای به کرار و مداوم یک کار خاص رو انجام میدن لزوما به این معنی نیست که اون کار آسونه. فکر می کنم اصولا هیچ کار آسونی وجود نداره و چنانچه از این زاویه به رفتار آدم ها نگاه کنیم به نتایج و آنالیز های کاربردی تری می رسیم. اصولا کار راحت و ساده ای وجود نداره. فعل و انفعال و داشتن کنش های ا...
تو رو می دیدم که خونگرم، دلسوز و مهربان هستی و مثل هر آدمی گاهی دوست داری هم صحبتی داشته باشی و حس خوبی بگیری. اون فردی که کمکش می کردی تا نون هاشو سرد کنه آدم بدی نبود ولی به میزان قابل توجهی، نسبت به تو فرکانس کمتری داشت. اون به تو یه ظرف خوراک گوشت داد. تو با خودت فکر کردی که اون غذا رو دوست ...
خب دوباره برگردیم پیش آقای تسلا. اگه بخوایم اونطور که ایشون گفته عمل کنیم باید یه سری متون نچسب، عجیب، حوصله سر بر با کلی کلمه های قلمبه سلمبه رو بخونیم که به سختی هم میشه ازشون نقاشی کشید و از این طریق ازشون خاطره، تصویر یا داستان ساخت و به خاطر سپرد. ریاضیات هم فراره. یعنی باهاش کار نکنی از یا...
این نویسنده منو یاد دوران دبیرستانم میندازه. سرش توی کار خودشه، از خوب و بد دیگران تاثیر چندانی بهش نمی رسه و به چیزای کوچک و به ظاهر بی اهمیتی دلخوشه. همین باعث شده پرتره های کامل و به دور از غرض ورزی از آدم ها ترسیم کنه و در تشریح شون بسیار توانمند باشه. امروز خیلی دلم گرفت چون دوباره یاد سفره...
این نویسنده منو یاد دوران دبیرستانم میندازه. سرش توی کار خودشه، از خوب و بد دیگران تاثیر چندانی بهش نمی رسه و به چیزای کوچک و به ظاهر بی اهمیتی دلخوشه. همین باعث شده پرتره های کامل و به دور از غرض ورزی از آدم ها ترسیم کنه و در تشریح شون بسیار توانمند باشه. امروز خیلی دلم گرفت چون دوباره یاد سفره...
فراموشت هم نکردم، نه کارهای خوبت نه تحقیر ها و آزار و اذیت هایی که در حق من و دیگران انجام دادی. مخصوصا خودتو. چون اعتراف می کنم که نزدیک بود واقعا مسیر زندگی منو به نفع خودت و به سبک الان خودت عوض کنی. همیشه فکر می کردم تو تاثیر گذار ترین شخصیت زندگی من میشی اما بدترین بلای ممکن رو به سرم آوردی...