از نامه های قدیمی از طرف ارغوان به پارسا سلام پارسای عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه. الان که دارم این نامه رو برات می نویسم توی اتاقم نشسته بودم و مشغول مطالعه و مراقبه بودم. برات مقداری انرژی سعی کردم بفرستم. چون شاید بتونه کمکت کنه راحت تر با مشکلات زندگی مبارزه کنی و زندگی برات تجربه ی لذت بخش ...
از طرف ارغوان به راهنمایان روحی سلام وقت شما بخیر باشه. تازه از خوابی بیدار شدم که زیاد جالب نبود. توی خواب دیدم خونه پر از مارمولک شده و هر چی دنبالشون می دوئم که چیزی بکوبم روی سرشون تا بمیرن افاقه نمی کنه. با این که پرواز هم می کردم و تمام تلاش خودمو به کار می بستم. حتی بعضی از این مارمولکا پ...
از طرف ارغوان به فرشته آنئیل سلام وقت شما بخیر باشه. این نامه رو نوشتم تا از شما بابت انرژی خوبی که دیشب حین مراقبه با شما حس کردم تشکر کنم. دیشب درس های بزرگی از خوابی که دیدم گرفتم. حالم از نظر قلب هم بهتر شده و به چرخه ی عادی روزمره ام برگشتم و مشغول رسیدگی به کارهام هستم. امروز هم یه مانترای...
چند ساعت بعد +سلام الان داشتم خواب شما رو می دیدم، خواب دنیایی مثالی رو می دیدم. اون جا می رفتیم و می جنگیدیم و دیمون ها رو شکست می دادیم و به دست آورد جدیدی می رسیدیم. گاهی گروهی می جنگیدیم و گاه تنها بودیم و این جنگ ها رو در قالب خواب ها می تونستیم ببینیم اما به یاد آوردنشون بعد بیداری کمی دشو...
+آدم سختی میکشه و تغییر می کنه که دست آورد خوبی داشته باشه. از نظر من زندگی چیزی نداره که بهم بده که به وجدم بیاره که تلاش کنم. مخصوصا الان که خسته شدم و تلاش کردن برام سخت تر از گذشته است. امثال شما چون قوی و پیشرفته اید درک نمی کنید ضعیف بودن و ضعیف متولد شدن چه حسی داره برای همین از روی شکم س...
-اینکه با توجه به تارسک می خوای تصمیم بگیری که خودتو درست کنی اشتباهه، برای خودت داری زخم رو درمان نی کنی. اینکه یه چیزی رو نمی خوای نباید موجب بشه به خودت آسیب بزنی. روحت از خودت جدا نیست، این تصمیمات خودته. +من با روحم و انتخاباش مشکل دارم چون باعث شده زندگی به کامم تلخ بشه، حالا دارم سعی می ک...
-اون چیزی که درونت تخریب شده رو درست کن چون نمی تونی تا ابد فقط بگی من آسیب دیدم بلکه باید درستش کنی مگرنه به خودت و زندگیت آسیب می زنه. +اگر روحم بخواد دوباره بره با تارسک سر قول و قرارش من کمک اش نمی کنم که ماموریتشو تموم کنه، اگه تضمین کرد که راهم برای همیشه از تارسک جدا شده منم کارمو تموم می...
-موجودات موجوداتن، ممکنه ببخشنت و فراموشت کنن ولی اعماقشون باز هم می دونن تو کار نادرستی کردی با این حال بهت عشق می ورزن ولی اون تیکه ی آسیب دیده به سختی خوب میشه. برای کسی که خودش اینکارو کرده همیشه سخت تره تا بقیه. +منم دیگه رفاقت تارسکو نمی خوام، ولی... همه اش میگفت بری اون دنیا دوباره باید ب...
+خواب دیدم تو حیاطم، ناراحتم و موجودات سیاه حمله می کنن. خوده برتر تارسک میاد، یعنی اینطور حس کردم اونه و باهاشون جنگید. ازم پرسید: چرا ناراحتی؟ گفتم: دوست ندارم اینجا باشم. گفت: می برمت به آینده. گفتم: بلد نیستم، چطور اینکارو می کنی؟ گفت: فقط باید تمرکز کنی و از چیزایی که قراره ببینی نترسی. رفت...
+حس فرسودگی داری؟ -بعضی وقتا واقعا حس خستگی می کنم ولی بازم از جنگیدن هیجان زده میشم و قدرت میگیرم. +نمیدونی منو چی سر ذوق میاره؟ هر کاری می کنم حال ندارم، خودمم یادم نمیاد چی سر ذوقم می آورد. -نقاشی کشیدن؟ نوشتن چی؟ به نظرم می خواستی یدونه از این کتابا که خیلی مرموزن و هم تصویر دارن هم نوشته ها...
از نامه های قدیمی از طرف ارغوان به پارسا سلام امیدوارم حالت خوب باشه. الان که دارم این نامه رو برات می نویسم ساعت هفت و نیم صبحه. یکی دو ساعتی هست که از خواب بیدار شدم در حالی که خوابی دیدم که خیلی منقلم کرد. خواب مبهمی بود. یعنی از اون خواب هایی هست که سعی داره یه مفهوم پیچیده رو حل کنه. دوست د...
اما من واقعا سالاد سیب زمینی رو بیشتر دوست داشتم. به خاطر حرف نیلوفر، نشستم سیب زمینی ها رو پوست کندم تا سرخ کنم. حین سرخ کردن سیب زمین ها هم اینقدر نیلوفر سرمو به حرف گرفت و غر زد و سوال پرسید که سیب زمینی هام کمی تا قسمتی سوخت. بعدشم همون طور که قابل پیش بینیه دوباره شروع کرد به ایراد گرفتن و ...
خب بیشتر از این وقت شما رو نمی گیرم. شب شما بخیر باشه. . . . ساعت حدود هفت و شیش صبحه. تازه صبحونه خوردیم. کمی هوا سرده. پارسا مشغول مطالعه اس، منم به حیاط اومدم تا کمی قدم بزنم و فکر کنم. دیشب بعد از انجام کارهام یک خلسه ی غیر ارادی و کوتاه داشتم. یک لایه ی خیلی نازک بین دنیای خواب و بیداری. می...
دیروز یا پری روز بود که برای فرشته ی میکائیل نامه نوشتم. چون داشتم فشار روانی زیادی تحمل می کردم. به شکل عجیب و غیر قابل پیش بینی ای، کمکی رسیده که نمی دونم چطور بابت اش تشکر کنم. وقتی چشمامو می بندم یه خورشید زرد زیبا بالای اتاقم می بینم و انرژی مثبت فوق العاده ای اطرافم هست که بهم کمک می کنه ا...
هر چیزی که بوده در مقابلش کلافه شدم و واکنش تندی نشون دادم. خیلی از خودم ترسیدم. از این که هنوز می تونم اینقدر متزلزل باشم وحشت کردم. ترسیدم که دوباره برم سمت اعتیاد. اینطور عقب گرد ها برام مشقت زیادی درست می کنه. دیگه آمادگیشو ندارم که آوارگی روانی رو تجربه کنم. دلم می خواد احساس امنیت و آرامش ...